تقی واحدی

ساخت وبلاگ

هجدهمین نشست نقد و بررسی ادبیات افغانستان با حضور «محمدجواد خاوری» داستان نویس و پژوهشگر افغانستانی از سوی «خانه ادبیات» افغانستان و با همکاری مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری برگزارشد، این نشست اختصاص داشت به نقد و بررسی مجموعه داستان چهارشنبه آخر اثر تقی واحدی.

در آغاز محمد سرور رجایی مسئول نمایندگی خانه ادبیات افغانستان در تهران نویسنده کتاب چهارشنبه آخر را چنین معرفی کرد.

تقی واحدی متولد 1349 در مزار شریف است. ایشان، داستان نویسی را از سال 1368 شروع کرده و از شمار داستان نویسان اول مهاجران مقیم ایران است که بعد از پیروز ی مجاهدین به افغانستان برگشت. آثار او عبارت اند از: گلدان خالی (1382 نشر عرفان تهران) گلیم باف (رمان، 1386 کابل) مجموعه افسانه‌های بومی‌«گل قاه قاه» عنوان پایان نامه ی او در دانشکده ادبیات بلخ بود که بعد از یورش طالبان در مزار شریف آسیب جدی دید و واحدی دوباره نویسی اش کرد که سر انجام در سال مولانا در مزار شریف منتشر شد. چهارشنبه آخر (پاییز 1382 نشر خانه ی ادبیات افغانستان، کابل) رجایی ضمن خوش آمد گویی و سخنانی در باره فعالیتهای این خانه در تهران، بخشی از داستان کوتاه چهارشنبه آخر را برای حضار به خوانش گرفت واز محمد جواد خاوری نیز برای سخنرانی دعوت کرد.

محمد جواد خاوری، در آغاز سخنانش با تقدیر از خانه ادبیات و فعالیتهای فرهنگی و انتشار کتابهای ادبی که چهارشنبه‌ی آخر نیز از شمار آنهاست، در باره آثار تقی واحدی که تجربه‌ی بیست ساله در داستان نویسی داردگفت: حاصل این بیست سال نویسندگی، سه کتابی است که از لحاظ حجم، لاغر و این باعث تأسف است. اما با توجه به فضای افغانستان نه تنها واحدی را سرزنش نمی‌کنیم که ستایش هم می‌کنیم.

خاوری، در بخش دیگری از سخنانش در بررسی کلی ادبیات داستانی افغانستان و ویژگی‌های تقی واحدی اظهار داشت: ادبیات داستانی افغانستان هیچ وقت نتوانست جایگاه شایسته‌اش را به دست آورد. نویسندگان زیادی را با توجه به سیر تاریخ ادبیات می‌بینیم که تک‌ اثرند و داستان نویسی را شوقانه انجام داده‌اند. دلیلش هم وضعیت سیاسی اجتماعی است که بر جامعه ما حاکم بوده‌است. نویسنده حرفه‌ای در افغانستان نداریم که کارش نوشتن و اتهامش داستان نویسی باشد. اگر باشد هم کم است.از آن میان می‌توان به نام های اشاره کرد که نامش با داستان نویسی گره خورده؛ آقای زریاب، تقی واحدی و #8230; باید گفت که با یک گل، بهار نمی‌شود، لذا باید تکانی ایجاد شود. بنابراین، هنوز وضعیت داستانی، اسف‌بار است و دست‌آوردها در این زمینه بسیار اندک .

اما واحدی با این سه کتابی که منتشر کرده ثابت کرده که یک داستان نویس است و. دارای یک سری ویژگی هایی که می‌شود از سه اثر او به دست آورد:

1 ذهن جستجو گر و سوژه یاب:

واحدی، گویا در زندگی به هر حادثه‌ای که در اطرافش رُخ می‌دهد واکنش نشان می‌دهد. معمولاً دیگر نویسندگان یک دغدغه را به تصویر می‌کشند در حالی که او، دغدغه واحدی ندارد. شاید دلیلش این باشد وقتی که همه چیز را می‌بیند (خُرد و ریز ) درباره‌ی آن حرف می‌زند. از این روست که این کتاب از لحاظ موضوع یک دست نیست و از تنوّع معنایی برخوردار است. اما عیب این روش این است که او را در انتخاب سوژه‌هایش سهل انگار ساخته است. عدم وسواس برای یک نویسنده خوب نیست چرا که نویسنده الزاماً باید سخت‌گیر باشد. ما می‌بینیم نویسندگانی را که سوژه تکراری را با پرداخت جدید کار می‌کنند. اما در این کتاب می‌بینیم که با برخی از سوژه‌های نخ‌نما مواجه شده ایم. مثلاً دو داستان اوّل که به موضوع فراق و از دست دادن عزیزان پرداخته است و مناسب بود که نوع پرداخت و ساختار در آن فرق نماید.

2 ساده نگار:

تقی واحدی داستان نویس ساده‌نگار است. داستانهای او متن روایی بسیار ساده داشته و آغاز و پایانی دارد. این روش معمول، عام پسند و جا افتاده است و این روش بیش از یک قرن بر فضای داستان نویسی حکومت کرده‌است. واحدی خودرا نسبت به خوانندگان متعهد می‌داند و می‌خواهد با مخاطبین ارتباط بر قرار کند. پایان داستان‌ها می‌تواند باز یا بسته باشد. بسته بودن به این معناست که خواننده دیگر منتظر نیست و باز به این معنا که خواننده می‌تواند در ذهن خود آن را ادامه دهد. داستان‌های تقی واحدی از نوع دوم است که خواننده با توجه به سلیقه‌ی خود آن را ادامه می‌دهد. البته کار سختی هم است زیرا زمینه سازی خاص خودش را می‌خواهد. اما داستانها ی واحدی برای خواننده این حس را می‌دهد که بخشی یا چند سطر آن افتاده است و این، می‌تواند یک نقطه ضعف به شمار آید.

دو تا دوستان در این کتاب هنرمندانه تر است. اولی، «فابریکه نساجی گلپوش» که خبرنگاری با یادداشت‌هایش یک مسیر تاریخی را بیان می‌کند و روال عادی ندارد. پیچ و خمهایی دارد که قابل تأمل است و ما را به گذشته‌ها می‌برد. جنبه ی تمثیلی هم دارد. به یک معنا تاریخچه فابریکه نساجی را بیان می‌کند که از آن، وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور را خوب می‌توان فهمید.

داستان دیگر«لتوانیایی بدل» است که در آن واحدی توانسته است از زاویة یک دید خارج شود به نحوی شخصیت‌هایش را بیان ‌کند و از همین رو به خوبی دو شخصیت، داستان را به پیش می‌برد. این کار، کار خیلی خوبی است. داستان «چهارشنبه ی آخر»هم داستان خوب این کتاب است.

3 عدم وسواس:

ایشان در انتخاب سوژه وسواس ندارد و در پرداخت داستان هم وسواس ندارد. مثلاً در داستان‌های ایشان، تعلیق کمتر وجود دارد. حوادث، پیشاپیش اتفاق افتاده است و ما تأثیرات حادثه را در شخصیت داستان‌ها مشاهده می‌کنیم. روانکاوی شخصیت‌ها در ضمن حادثه خودشان را نشان می‌دهد. هیچ جا ایشان اشاره مستقیم به آن حادثه ندارد. به همین خاطر است که داستان، تعلیق هم ندارد.

4 نثر و زبان بی تکلّف:

نثر و زبان واحدی بسیار بی تکلَف است. بیست سال فکر کردن این فرصت را به ایشان داده که با حالا و هوای محیط بومی ‌داستانهایش هماهنگ شود. واحدی بیشتر در افغانستان بوده و با لحن و لهجه‌ی شمال کشور خوب آشنایی دارد. لذا نثر زنده، آشنا و کامل را به کار می‌برد. و این نثر در گفت و گوها، صمیمیت بیشتر خود را نشان می‌دهد؛ به خصوص تسلّط ایشان بر لهجه‌ای که در مناطق شمالی افغانستان رایج است و این است که دیالوگ‌ها خوب ظاهر شده است.

5 – فلاشبک‌های اتوماتیک:

یکی از خصوصیات دیگر این مجموعه، فلاشبک‌های اتوماتیک وار آنهاست. منظور این است که مثل داستانهای سوررئالیستی در وسط داستان وسوسه می‌شود که به گذشته برگردد. ناگهان می‌بینیم که داستان به گذشته برگشت و دوباره به زمان حال و ادامه‌ی داستان. البته این، در داستانهای سوررئالیستی پذیرفته شده است.

اما ما در این جا داستانهای رئالیستی را می‌خوانیم که یک پارچه به گذشته بر می‌گردد. جالب این است که این کار آگاهانه صورت می‌گیرد که در نوع خود بدعت است. بهتر است که واحدی در این زمینه مقداری تأمل نماید.

ایشان در داستان گاهی نیاز به اطلاع رسانی دارد و اطلاع رسانی هم زمینه می‌خواهد تا خواننده بهتر بتواند داستان را بفهمد. اما در کار واحدی تا حدودی تصّنع دیده می‌شود چون زمینه را خوب ایجاد نمی‌کند.در داستان لیتوانیایی بدل زنی به نام «سلطنت» دنبال چای رفته در ضمن چای ریختن چشمش به آلبوم عکس می‌افتد و او عکس‌ها را می‌بیند. طبیعی است که خانم، چای بیاورد نه آلبوم عکس را ببیند.

6 انتخاب اسمهای عجولانه:

اسامی‌ هم در داستانها عجولانه انتخاب شده. نویسنده که زحمت زیاد می‌کشد باید اسم خوب برایش انتخاب کند. اسامی‌ داستانهای واحدی، معمولاً یک کلمه‌ای و یا نام یکی از شخصیت های داستان است که این کار به نظرم دُرست نیست.

خاوری در بخش پایانی صحبتهای خود در این نشست ادبی، در حضور فرهنگیان و علاقمندان ادبیات افغانستان گفت:

داستان «گاو هفتادم» که حالت طنز را دارد و تناسبی هم با کل داستانهای مجموعه را ندارد قابل حذف بود و جا داشت که در این مجموعه نباشد. اما در یک نگاه کلی، تقی واحدی خوب می‌تواند شخصیت‌های زنانه بسازد. شناخت او از شخصیت زن، روحیات و حالات زنها بسیارخوب است، از این روست که زن، نقش به سزای در داستان‌های او ایفا می‌کند.

رمان گلیم باف از بهترین کتابهایی است که در ادبیات افغانستان اتفاق افتاد. استادانه نوشته شده اما آن طور که باید و شاید معرفی نشد. این رمان، قوت بسیار بالایی دارد. قدرتمندانه ساخته و پرداخته شده. اما در کل، داستانهای کوتاه تقی واحدی به خصوص این کتاب نتوانسته آن انتظارات را بر آورده بسازد.

گفتنی است که در این جلسه، سید نادر احمدی، شاعر پیشکسوت مهاجرین که به تازگی از استرالیا برگشته است، نیز حضور داشت. ایشان ضمن ارائه گزارش فعالیت‌های موسسه در دری شاخه استرالیا، دو، سه غزلش را به خوانش گرفته و بر شکوه جلسه افزود.

غزل های پریشان (علی رضا رحمانی)...
ما را در سایت غزل های پریشان (علی رضا رحمانی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8alirezarahman1e بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1402 ساعت: 18:34