غزل های پریشان (علی رضا رحمانی)

متن مرتبط با «ترحم» در سایت غزل های پریشان (علی رضا رحمانی) نوشته شده است

ترحم

  • مرگ در کوچه ها قدم می زدآخرین روزهای پاییز استعشق یعنی درست بعد از تو لحظه ی اتفاق هرچیز است دود را پشت دود از سیگار در هوای خودش رها می کردزیر لب حرف های نامفهوم بازهم با خدا گلاویز استهیچ چیزی نداشت در دنیاهیچ چیزی نبود در فکرش دور می ریخت طرز دیدی کهعشق شاید ترحم انگیز است آخرین شعر بعد رفتن تو مثل فواره های خونین بود از رگ و شاهرگ خبر دارد چشم هایش به چاقوی تیز است با نگاهی به سوی تاریکی راه افتاد و رفت تا پایانراحت از جسم خود رها می شددفتر شعر هم سر میز استعلی رضا رحمانی  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • عشق آغشته ی ترحم شد

  • خاطراتت دوباره می ریزندخون یک عمر بی گناهی منلحظه هایم همیشه سرگردان بین دنیای بی پناهی منمثل احساس بی کسی در خوددور از جمع می رسی در خودبعد حس مقدسی در خودتویی و ذکر لا الهی منچشم دنبال روشنایی بودمرگ آغاز همصدایی بودآخرین لحظه ی جدایی بوداولین لحظه ی تباهی منعشق را در خودم فدا کردمدست های تو را ره, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها